درد هست؛ اما درمان خود ماییم!
تلخی روزگار ما در این است که اگر خون هم گریه کنی، عمق هم دردی دیگران تنها یک کلمه است: آخی… و زود همه چیز فراموش می شود، انگار همه قبول کردهایم که فراموشی بهترین و آخرین راه حل دنیاست.
بی چرا زندگان و شخصیتهایش از این آخیهای گذرا بیزارند، دلشان میخواهد غم و تنهایی شان دیده و شنیده شود. اگر خوب به قصههایشان گوش کنیم، حتما ردی از بی قراری و درد هر روزه خودمان را نیز پیدا خواهیم کرد.
هر روز وقتی شخصیتها درمانده در خود مچاله شده بی چرا زندگان در صحنه قدم میگذارند از خودم میپرسم راستی ما کی دقیقا از کی این همه تنها شدیم؟ کی دقیقا از کی این همه نسبت به یکدیگر بی تفاوت شدیم؟ هنوز پاسخی برایش پیدا نکردهام… چون زندگی چنان ما را در کوچه بنبست اقتصاد، بیکاری و فقر گرفتار کرده که دل خوش سیری چند شدهایم…
من پریشانتر از قبل تلاش میکنم با گروهی همدل صدای تنهایی آدمهایی باشم که در جهان نمایشم خلق شدهاند. باور دارم هیچ آدمی در لحظه تولد نه دستش به خون آلوده است و نه لقمه دزدی در گلویش… خودمان را گول نزنیم. گاهی در گناه دیگری شریک هستیم… این بیتفاوتی ماست که فاجعه درست میکند.
من هر روز برای دلتنگیهای صفورا و بغضی که در گلویش شکسته، برای عاشقی، سادگی و حسرتهای مسعود جامک، برای تنهایی فرشته، برای هاشم قدر ندیده تحقیر شده، برای خیالهای خام ناهید نیم متری، برای روزنامهنگاری که از درد مینویسد، برای مسولیتی که روی شانههای لاغر رزیتا سنگینی میکند، برای زن سیاه چرده مهربان نمایشم غصه میخورم؛ اما به قول هاشم هر چند گریه نمیکنم… میترسم کار از گریه گذشته باشد…
میترسم روزی همه از بی چرا زندگان باشیم و دائم از یکدیگر بپرسیم چرا زندهایم؟ کجای این زندگی ارزش زنده بودن را دارد؟ باور کنید همه تنها هستیم… گاهی خیلی زود دیر میشود، خیلیها عادت ندارند تنهایی و دردشان را در بوق و کرنا کنند، از کنار هم ساده عبور نکنیم. بی تفاوت نباشیم.
صدای تنهایی آدمها را بشنویم. «درد هست اما درمان خود ماییم». این، آن جمله طلایی است که زن روزنامه نگار نمایش ما میخواهد با دستهای لرزانش همه جا بنویسد تا آدمهای ستون حوادث روزنامهشان زندگی بهتری داشته باشند.
زندگی بازیهای عجیب بسیار دارد شاید من یا شما فردا تبدیل به هزار کلمه برای ستون حوادث روزنامهای بشویم… شاید روزی یک گروه نمایش دیگر داستان ما را به صحنه ببرند. پس از دردهای هم کم کنیم، همه حرف ما در نمایش همین است و همین.