گلاره عباسی؛ روایت از یک معتاد که نمایشنامه نویس شد
مهسا بهادری: ترانه خاطره انگیز مرا ببوس سالها به عنوان یک ترانه سیاسی و انقلابی در محافل مختلف قلمداد میشد و آن را حتی به بعضی افسران سازمان نظامی حزب توده مانند سرهنگ سیامک و سرهنگ مبشری نسبت میدادند که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اعدام شدند و چنین روایت میشود که یکی از این افسران در شب اعدام، شعر مرا ببوس را برای دخترش سروده و خوانده است. البته این یک روایت است، برای این ترانه روایتهای متعددی وجود دارد؛ فردی عاشق زنی بود و در جریان کودتای مرداد ناچار به ترک وطن شد و در لحظه وداع این ترانه را برای معشوقش سرود و دیگر هرگز او را ندید، این داستان دراماتیک در کنار داستان یار دبستانی من حیرتانگیز است، آنجایی که پولاد کیمیایی یک ساواکی عاشق است، عاشق یک انقلابی و در لحظه دیدار دختر میداند داستان چیست و او را با شلیک گلوله میکشد و ترانه یار دبستانی من سروده میشود، جدای از داستانهایی که پشت هر یک از این ترانههای ماندگار وجود دارد، در اولین اپیزود که ترانه طاقتم ده از همایون خرم بازخوانی میشود، قصهای از زندگی یک زوج هنرمند که یکی از آن دو نمایشنامهنویس و درگیر اعتیاد است، روایت میشود، به همین بهانه با گلاره عباسی بازیگر بازنمایش «قصه ترانههای ماندگار» گفتوگو کردیم.
در این نمایش پربازیگر که اولین بار در تابستان امسال در کاخ سعدآباد اجرا شد، پنج اپیزود با محوریت ۵ ترانه نوستالژیک توسط سالار عقیلی بازخوانی میشوند. نمایش در ایده از مترونوم الگو گرفته و ایدهای که هر قصه را مرتبط با داستان پشت پرده آن ترانه پیش میبرد.
در اجراهای اولیه «قصه ترانههای ماندگار» در کاخ سعدآباد شما در این نمایش حضور نداشتید، چرا و چگونه در ادامه به پروژه پیوستید؟
در زمان اجراهای «قصه ترانههای ماندگار» در کاخ سعدآباد من سفر بودم و بعد از اینکه برگشتم خیلی دوست داشتم در این کار حضور داشته باشم، چون هم تئاتر کار میکردم و هم احساس میکردم که قصههای این ترانههای نوستالژیک را میگوییم؛ ترانههایی که همه ما دوستشان داریم و ما در این کنسرتنمایش به نوعی قصههایی از این ترانهها را روایت کردیم. روی صحنه رفتن در تالار وحدت هم برای من جذابیت خودش را داشت. این کار خیلی خوب و آرام پیش رفت و وقتی تمام شد بسیار غمگین بودم، چون فضای کار را خیلی دوست داشتم و شاید هیچوقت گذرمان به این همه ترانه ماندگار نیفتد.
نقطه جذابیت کارکتر شما در این نمایش چه بود که با توجه به کوتاهی آن پذیرتید که ایفای نقش کنید؟
نقش عاطفه را دوست داشتم به دلیل اینکه کاراکتر عاطفه در همان اپیزود چند نقش را ایفا میکند؛ در ابتدا ما فکر میکنیم که شاهد یک دعوای زن و شوهری هستیم، بعد متوجه میشویم که این دو نفر بازیگر و کارگردان هستند و بعد دوباره وارد زندگی شخصیشان میشویم. همیشه دوست داشتم نقشهایی پیش پایم قرار گیرد که چالش داشته باشد تا بتوانم یک تفاوتی بین اپیزودهایی که در آن صحنه بازی میکنم، ایجاد کنم و این نقش دقیقا این ویژگی را داشت. نقش عاطفه با اینکه کوتاه بود اما یک واقعیت و نمایش مخلوط بود و ما باید یک فاصلهای بین این نمایش و واقعیت ایجاد میکردیم که خیلی برایم جذابیت داشت و تجربه خوبی بود، ولی ما پراکنده اجرا رفتیم و این پراکندگی خیلی آسیب زد. در هفته پایانی که یک هفته پشت هم اجرا رفتیم واقعا یک اتفاقات دیگری در صحنه افتاد. متاسفانه همیشه در حال سرد و گرم شدن بودیم، تا میخواستیم با صحنه اخت شویم اجرا کنسل میشد، اما این کار آن قدر خوبی داشت که ارزشش را داشت، حتی اگر پراکنده اجرا داشته باشیم و شرایط سخت پراکندگی را تحمل کنیم.
تلفیق موسیقی و تئاتر همواره توانسته برای مخاطب جذاب باشد و او را به سالن بیاورد؟
واقعیت این است که نمیشود به زور این قانون را گذاشت که کسی تصمیم بگیرد حتما موسیقی و تئاتر را تلفیق کند، صرفا به دلیل اینکه چنین کارهای موفق بودهاند. درست است که کارهای این چنینی موفق هستند، اما من فکر میکنم مخاطب خیلی خوب درک میکند که در یک اثر موسیقی و تئاتر به خوبی در هم تنیده شدهاند یا خیر. این تلفیق باید موضوعیت داشته باشد و درست باشد تا نتیجه مثبتی در بر داشته باشد.
نکته بسیار حساسی که در این نوع از نمایشها وجود دارد چیست که در صورت عدم رعایت میتواند نتیجه را کاملا معکوس کند؟
پس از موفقیت «قصه ترانههای ماندگار» و با توجه به استقبالی که از این کار شد، به من پیشنهاد چندین کارها تلفیقی دادند، ولی فکر میکنم باید حتما موسیقی و تئاتر در کارهای این چنینی به هم ربط داشته باشند و ترانه درست در کنار متن نمایشنامه قرار بگیرد. در سینما کار جدید دارم ولی به دلیل اینکه هنوز شروع نکردیم، نمیتوانم چیزی دربارهاش بگویم و امیدوارم که خوب باشد. رضایت مخاطب واقعا مهمترین چیز است، اینکه مردم یک اثر را دوست داشته باشند و بپسندند بهترین اتفاقی است که برای آن اثر رخ میدهد. در همین کنسرت نمایش «قصه ترانههای ماندگار» وقتی سالن پر میشد احساس میکردم که مسیرمان را درست رفتهایم. خواسته ما دقیقا همین است که مردم از کارمان استقبال کنند، در سینما هم همینطور است. برخورد رو در رو با مخاطب در صحنه تئاتر جذابیت خودش را دارد، اما نمیشود مقایسه کرد که کدام بهتر است. همه از یک خانواده هستند و مخاطب مردم هستند و رضایت آنها همه چیز را تعیین میکند. وقتی سالن پر میشود و بعد از اجرا میبینیم که مردم دوست داشتند برایمان بسیار لذتبخش و موجب افتخار است.
۵۷۲۴۵