یک شاخصه برای ارزیابی ترور بعد از ظهر یکشنبه، تامل در انگیزه طراحان و ابعاد و نتایج آن است.
۱-تروری که بعد از ظهر یکشنبه در یکی از کوچههای فرعی خیابان مجاهدین اسلام اتفاق افتاد، از ابعاد مختلف، قابل تحلیل است. اغلب ما، شهید «حسن صیاد خدایی» را نمیشناختیم. اما این رزمنده گمنام، گویا آن قدر در تدارک ضربات سهمگین به رژیم نامشروع صهیونیستی موثر بوده که کمر به ارتکاب جنایت علیه او بستهاند؛ وگرنه به تعبیر استاد فاطمینیا(ره): «شما روزی بیست تا نماز جعفر طیار بخوانید؛ آمریکا چه کار با تو دارد. ولی یک جمله بخواهی بگویی که در جامعه موج ایجاد بشود، بله کارت دارد، میآید سراغت. بهشتی را میآیند میکشند، نمیگذارند زندگی کند. بله. یارانش را میکشند، رجایی را میکشند، باهنر را میکشند.»
۲- یک شاخصه برای ارزیابی ترور بعد از ظهر یکشنبه، تامل در انگیزه طراحان و ابعاد و نتایج آن است. محافل صهیونیست ضمن افسانه بافی و سر هم کردن داستانهای متناقض، ادعا کردهاند:
– سرهنگی که در تهران ترور شد مسئول طراحی حملات تروریستی و ربایش اسرائیلیها در ترکیه و اروپا بود.
– این ترور احتمالاً ارتباطی به مسئله هستهای نداشته باشد و بیشتر به مسایل امنیتی دایر در سوریه مربوط باشد.
– فرد ترور شده، مسئول انتقال فناوری موشکهای پیشرفته و دقیق به حزبالله بوده است.
– وی سالهای اخیر را در محور سوریه و لبنان، مسئول یکی از واحدهای تهاجمی نیروی قدس است، و یا آنکه در بخش لجستیکی که مقر آن در خاک سوریه است در قالب ارسال سلاح و کمک به تولید موشکهای دقیق فعالیت میکرده است.
– فرد ترور شده، احتمالاً در فعالیتهای پهپادی مشارکت داشته و همچنین احتمالاً عضو واحد ۸۴۰، یگان اصلی فعال در سوریه بوده است.
– او به شکل غیررسمی در برنامه هستهای تهران دخالت داشت(!) اما به رغم آن، مدت کوتاهی قبل در سوریه حضور داشت؛ مشخص نیست که آیا او در انتقال سلاح به سوریه نقش داشته یا خیر؟
۳- برای طراحان ترور، مهمتر از حذف یک فرمانده میدانی در سوریه که در جای خود مهم است، جعل و انتشار دو پیام است تا اولا به جبهه داخلی فروپاشیده و در حال زوال خود، روحیه و تنفس مصنوعی بدهد، ثانیا به کمک عملیات رسانهای، ایران مقتدر را که جان رژیم صهیونیستی را به گلو رسانده، «ضعیف» بازنمایی کند. چند هفته قبل، لیبرمن، وزیر دفاع پیشین اسرائیل گفته بود: «ایران، ۷۴ بار بزرگتر، و جمعیتش ۹ برابر ماست. در اسرائیل همه چیز متراکم است، اما در ایران فاصله دو کلان شهر تهران و مشهد ۹۰۰ کیلومتر است. وضعیت ما با ایران قابل مقایسه نیست.» به کارگیری تروریستهای اجارهای، و ترور رزمنده سادهزیستی که مثل مردم عادی در روز روشن و با خودروی پراید در تهران بزرگ تردد میکند، به لحاظ عملیات میدانی، فاقد ارزش امنیتی است. اما شناسایی و رصد این فرمانده، از لو رفتن برخی اطلاعات حکایت میکند که احتمالا به آلودگی محیط دمشق برمیگردد.
۴- ارزیابی این ترور، اما لایههای مهمتری هم دارد. صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی بهشدت به هم ریختهاند. آنها تا چند سال قبل میپنداشتند آتش جنگ ویرانگری که صهیونیسم مسیحی در عراق و سوریه افروخته، با کمک مهرههای نفوذی و مزدور، به داخل ایران و لبنان سرریز میشود و کار مقاومت را یکسره میکند. این رویا به کابوس بدل شد، وقتی معجزه مقاومت، تمام بافتههای پنتاگون و سیا و موساد و MI۶ را بلعید، و قویتر و مسلحتر از قبل، در مرزهای شمالی و جنوبی فلسطین اشغالی مستقر شد.
مهیبتر از آن، رسوخ مقاومت به عمق دیوارهای بتونی حائل است که در قالب هلاکت بیست صهیونیست در کمتر از چهل روز، آن هم نه در بیرون مرزها بلکه در امنیتیترین خیابانهای تلآویو و بیتالمقدس (مناطق اشغالی ۱۹۴۸) سر بر آورده است. این رویداد برگشتناپذیر که توسط همرزمان صیاد خدایی تدارک شده، خبرنگارانی مانند «تزوی یحزقلی» خبرنگار شبکه ۱۳ تلویزیون اسرائیل را مجبور کرده تا گزارش دهند: «نسل جوان فلسطین، هیچ ترسی ندارد و هیچ حسابی از شاباک (سرویس امنیت داخلی اسرائیل) نمیبرد. آنها راههای مبارزه را به خوبی میشناسد.»
۵- صهیونیستها برای پنهان کردنِ فوران این آتشفشان در عمق سرزمینهای اشغالی، به دروغ ادعا میکنند «سرهنگ صیاد خدایی مسئول طراحی حملات تروریستی و ربایش اسرائیلیها در ترکیه و اروپا بود!» رویداد در قلب تلآویو در حال وقوع است، نه برلین و آنکارا. اوضاع وخیم رژیم صهیونیستی را باید لابهلای تحلیل روزنامه یدیعوت آحارنوت فهمید که بهمن پارسال، پس از انتشار گزارش «مؤسسه مطالعات امنیتی دانشگاه تلآویو» نوشت: «همه سناریوها برای اسرائیل در سال ۲۰۲۲، بد و ناگوار هستند.» بن کاسبت تحلیلگر صهیونیست معتقد است «عملیاتهای اخیر، ثابت کرد دیوار حائل که گمان میرفت راه نجات ماست، هیچ فایدهای ندارد». و روزنامه هاآرتص پیش از او نوشت «زوال اسرائیل، نزدیکتر از آن چیزی است که میپندارید؛ رفتار اسرائیل، گواهی مرگش را امضا میکند.»
۶- اغلب ما، «صیاد خدایی» و همرزمان او را نمیشناسیم، ولی هیاهوی صهیونیستها نشان میدهد او یکی از همان پیشقراولانی است که سایه رزمندگان و موشکها و پهپادهای مهیبشان را تا بالای سر اشغالگران رساندهاند. و کدام بشارت، بالاتر از این؟ که امام صادق(ع) فرمود: «خداوند، حضرت قائم(ع) را با سه لشکر یاری میدهد؛ فرشتگان، مومنان و رعب (ترسانداختن در دل دشمن). ترس و وحشت از قدرت مهدی(ع)، پیشاپیش سپاهیانش به فاصله یک ماه و از پشت سر آنها به فاصله یک ماه در حرکت است.»
۷- شهادت، عزیزترینها را گلچین میکند. اما جزع و فزع چرا، وقتی به سنّتهای الهی پایبند باشیم؟ این شهادتها، خستگان و از نفسافتادگان را سرشار از انگیزه میکند؛ و بیخبران را خبر دار میسازد و به راه میاندازد. این، میانبرترین راه خدا برای احیای انبوه جانهای خسته یا خفته است؛ و کمرشکنترین کابوس، برای شیطان.
بیانات حضرت امام خمینی(ره) دو روز پس از ترور شهید مطهری (۱۴ اردیبهشت ۱۳۵۸) همچنان تازه و روشنگر است: «آنهایی که به خدا اعتقاد ندارند و به روز جزا، آنها باید بترسند از موت؛ آنها از شهادت باید بترسند. ما و شاگردان مکتب توحید از شهادت نمیهراسیم؛ نمیترسیم. یکی از نکتههایی که موافق حدیث تحقق پیدا کرد، این است که در حدیث است که لَا یَزَالُ یُؤیَّدُ هَذَا الدِّینُ بِالرَجُلِ الفاجر. با مردهای فاجر- به اراده خدا- این دین ما تأیید میشود… و لا یزال این طور بوده است. فرعون با فرعونیت و طغیانش دین موسی را تأیید میکند، و ابوسفیان با طغیان، دین رسول اکرم را تأیید میکند؛ و محمدرضا با طغیان و عصیان و جور و ستم، دین اسلام را تأیید میکند.
خدا همانطوری که از قشر متفکرین روحانی تأیید میشود، خدای تبارک و تعالی میفرماید که از قشرهای فاسد هم، از رجل فاجر هم، دین اسلام و دین خدا تأیید میشود؛ و آن به همین معناست که گفتم. نه تأیید میکند؛ تأیید «میشود»: لا یزال یُؤَیَّدُ هذَا الدینُ بِالرَّجُلِ الْفاجِر. این رجل فاجری که خون عزیز ما را به زمین ریخت، تأیید کرد دین خدا را. یعنی خدا دین خودش را به او تأیید کرد. با ریختن خون عزیز ما، تأیید شد انقلاب ما. این انقلاب باید زنده بماند، این نهضت باید زنده بماند، و زنده ماندنش به این خونریزیهاست. بریزید خونها را؛ زندگی ما دوام پیدا میکند. بکُشید ما را؛ ملت ما بیدارتر میشود. ما از مرگ نمیترسیم؛ و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید. دلیل عجز شماست… با ترور شخصیتهای بزرگ ما، شخصهای بزرگ ما، اسلام ما تأیید میشود.»
۸- طراحان و مجریان جنایت اخیر، بیتردید باید برای تاوانی دردناک پس دهند؛ و این انتقام به مدد الهی باید، هم در عمق مناطق اشغالی و هم بیرون آن گرفته شود. اما در گرفتن انتقام، صرفا نباید به تلف کردن چند قلاده صهیونیست و انهدام تاسیسات آنها بسنده کرد. انتقام «کافی» – فراتر از انتقام لازم و قطعی- تدارک و تسریع در ازاله رژیم صهیونیستی است. این، همان هدف والایی است که سلیمانیها، ابومهدی مهندسها، عماد مغنیهها، فخریزادهها (همه «صیاد خدایی»ها)، جان گرامی خود را با افتخار و ابتهاج، پای آن گذاشتهاند. شهید مغنیه، چقدر دقیق و درست نوشت: «الهدف الواضح، و مُحدّد و دقیق، ازاله اسرائیل من الوجود.»
واقعیتها، گواه آن است که با شهادت فرماندهانی مانند عماد مغنیه و قاسم سلیمانی، نه تنها اسرائیل امنتر نشد، بلکه امروز بحرانهای آن شدت یافته و به حد انفجار رسیده است. داستان شهید صیاد خدایی هم جز این نمیتواند باشد. اگر مقتدای حکیم ما، سال ۱۳۹۴ فرمود اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید، اکنون ایهود باراک نخستوزیر اسبق اسرائیل، به صف شده تا در ۷۴ سالگی این رژیم نامشروع، به روزنامه «یدیعوت آحارونوت» بگوید: «احتمالا برای سومین بار در تاریخ حکومتهای یهود، دچار نفرین دهه هشتم شدهایم و بیم آن میرود که این نفرین، قبل از ۸۰ سالگی بر سر اسرائیل نازل شود.»